شنبه 11 خرداد 1392 |
تقديم به جواد عزيز از وقتي فهميده قراره بره سربازي زانوي غم بغل گرفته
سر پستم رسیدم خوابم آمد / محبت های مادر یادم آمد
نوشتم نامه ای با برگ چایی / کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامه ای با برگ انگور / جدا گشتم دو سال از خانه ام دور
به سربازی مي روم با کوله پوشتی
به دستم داده اند یک نان خشکی
به خط کردن تراشیدم سرم را
لباس ارتشی کردن تنم را
لباس ارتشی رنگ زمین است
سزای هر جوان آخر همین است
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: سربازي, نامه, خانه, ارتش, لباس ارتشي, سرپست, تراشيدم سرم, ,
نویسنده : مامان شایان
|